سخنشناس بینظیر
با صدف هرات و دردانههای آن، نه تنها خراسان بزرگ، بلکه سراسر خاورزمین افتخاری دارد حقانی. در سینهی این شهر باستانی بزرگمردانی به کمال رسیدهاند که از علم و عرفان و شعرِ ایشان بوستان تمدن جهانی رنگ و بوی تازهای یافته است. پیر هرات - خواجه عبدالله انصاری - خود داستانی است ناتکرار. بویژه در سدهی 9 ه. / 15 م. هرات به گل نشست و میوه داد: هم علم، هم ادبیات، هم معماری و شهرسازی رونقی شایسته یافتند. میرخواند و خواندمیر، جامی و هاتفی، بهزاد و دولتشاه، نوایی و واصفی و بسیار فرزندانِ دیگر، پروردهی هرات در همین دوره بودهاند.
گواهی دیگر از کمالات برجستهی علمی و فرهنگی هرات در آن روزگار، میتواند سخنشناسی، به اصطلاح امروزه: نظریهی ادبیات به شمار آید. پیشرفت سخن بدیع باعث گردیده، تا علوم ادبی رواجی چشمگیر پیدا کند. نکتهای شایستهی تأکید این است که در آن زمان محیط سیاسی و اجتماعی برای رونق علم و ادب و هنر، تا اندازهای مساعدت میکرده است.
به عنوان مثال، از امیر برهانالدین عطاءالله محمود حسینی نیشاپوری میتوان یاد کرد که مورد نظر است...
نزدیک به چهل سال پیش، در در 1344 ه. / 1965 م، روزگاری که نگارنده، به خاطر پایاننامهی دکترا، در موضوع «نثر مسجع فارسی تاجیکی»، دنبال سرچشمهها میگشت، در شهر سن - پترزبورگ، در کتابخانهی ملی «سالتیکف شیدرین»، با کتاب ارزشمندی برخورد: نامش بدایع الصنایع، نویسندهاش : سید برهانالدین عطاء الله محمود حسینی نیشاپوری. این نسخه در زمان خود موقوفهی بقعهی شیخ صفی در اردبیل بوده است. در برگ اول، این یادداشت را دارد: «وقف نمود این کتاب را کلب آستانهی علی ابنابیطالب (علیه السلام) عباس الصفوی بر آستانهی متبرکهی شاه صفی علیهالرحمه که هر که خواهد بخواند، مشروط آنکه آن را از آستانه بیرون نبرند، و هر که بیرون برد، شریک خونِ امام حسین (علیه السلام) بوده باشد. – 1017».
این نسخه، به احتمال قوی، در زمان زندگی مؤلف خوشنویسی شده است. دیباچه با این سخنان به پایان رسیده: «کتاب بدایع الصنایع من مصنفات حضرت مخدومی استادی سید عطاءالله المشهدی مدظله العالی الی مفارق الطالبین الی یومالدین».
کاوشها نشان دادند که :
1. روزگار و آثارِ این دانشمند بدرستی بررسی نشده است.
2. سه کتاب از وی در دسترس قرار دارد: تفسیر آیتالکرسی (به عربی)، رسالهی وافی در قواعد علم قوافی و بدایعالصنایع.
3. این کتاب سوم - بدایع الصنایع - در نوع خود: تفسیر صنعتهای ادبی، بینظیر بوده، و بینظیر هم مانده.
4. با آن همه ارزشی بلند، این کتاب مورد توجه قرار نگرفته است.
5. دلیل این مظلومیت، به گمنامی یقین این بوده: پژوهشگران، بیآنکه آشنایی با حقیقت این کتاب داشته باشند، با اشارههای دورادور و بواسطه، و ناعادلانهی دیگران، قناعت کردهاند.
6. نسخهای قدیمترین، زیاده از این، ویراستهی نویسنده، در سمرقند باستانی دسترس گردید...
بابر میرزا نیز به وی نسبت «مشهدی» - را داده است: «دیگر، میر عطاءالله مشهدی بود؛ علم عربی را خوب میدانست».
فکر اول میتواند درست باشد، چراکه شخص نزدیک و پشتیبانش: علیشیر نوایی همین را میگوید.
تاریخ تولد عطاءالله معلوم نیست، اما در زمینهی یک رباعی، میتوان تخمین کرد که در سالهای 830 ه. به دنیا آمده باشد:
چل سال به خلق صرف کردم اوقات، *** ضایع کردم خلاصهی عمر و حیات.
شد وقت عطایی، دیگر بگریزی، *** از صحبت خلق، کاین بود راه نجات.
وی «عطاءالله» نام داشته، فرزند محمود حسینی بوده است. خودش میگوید:
کمینه بندهی معبود مغنی *** عطاءالله محمود حسینی
در سرودههایش خود را چون عطاء، عطائی و عطاءالله شناسانده است. وی سید بوده است. یکی از شاگردانش – علی نجمالدین زایری که نظم القواعد نام رسالهای، با رهنمای او، تألیف کرده است، استادش را «سید» معرفی میکند، و «والی اهل علم» مینامد :
سید اهل فضل و حشمت و جاه *** میر برهانالدین عطاءالله.
گویم: آن اهل علم را والی *** به دعا: مدظله العالی (1)
وی عنوان بلند «امیر» را داشته است، به احتمال قوی، بنابر جایگاه بلندش در دنیای علم و فرهنگ زمان باشد.
وی لقبِ بلند «برهانالدین» - را هم داشته است، آنچنان که جامی را «نورالدین»، کاشفی را «کمالالدین»، هلالی را «بدرالدین» میگفتهاند.
عطاءالله در مدرسههای نامی هرات میخواند. وی که از دولت ذهن تیز برخوردار بوده است، در اندک مدتی علمهای دینی و ادبی را فرامیگیرد، به اعتراف نوایی، «زیاده از این ممکن نبود». (2) وی پس از پایانِ تحصیل، در همان هرات به تدریس پرداخت – در مدرسههای نامیِ زمان: اخلاصیه، سلطانیه. هنگامی مدرسهی نو در شهر بنیاد یافت، در پهلوی استادان مشهور هرات: سعید صدرالدین ابراهیم، سید زینالعابدین مرتاض، خواجه امامالدین عبدالعزیز ابهری نام امیر برهانالدین عطاءالله محمود حسینی نیز میآید، و اما در سرِ فهرست. (3)
پایهی دانش و مهارتِ این فرزانه به انداهای بود که علیشیر نوایی سال 902 ه. / 1497 م. یعنی چهار سال مانده تا پایان عمرش، از درسهای این استاد استفاده کرده است. خواندمیر که از احوال و اوضاع بخوبی آگاهی داشت، در خلاصةالاخبار خلاصهی خبری را درج کرده. وی میگوید: «از غایت جد و اجتهاد در کسب کمالات کار به جایی رسانید که در سنهی اثنی و تسعمایه [902] چند ماه در مجلس عالی جناب مقرب الحضرت السلطانی به درس علوم پرداخت، و آن حضرت جزو به دست گرفته، خود را در سلک تلامذهی جناب افادت مآب منوط (4) ساخت. (5)
نوایی توان عطاءالله را واقعبینانه میستاید، و در ضمن اشاره به نکتهای میکند که ترجمانهای فارسی مجالس النفایس: سلطان محمد فخری هراتی و حکیم شاه محمد قزوینی از آن صرفنظر کردهاند. نوایی گفته: «مذهبیده انحراف بار ایکان دور. فقیر گستاخلیق یوزیدین میرغه دیرمینکیم: فضائیل و کمالاتینغیزغه کوره، ینه درویش لیغینغیز هم بولسه ایردی، خوب ایردی. بیلورکیم مسلّم توتماسه، ثابت قیلورمین، ضرورتدین مسلّم توتار». (6)
یعنی : «در مذهبش انحراف بوده است. فقیر از روی گستاخی، به میر میگویم که: علاوه بر فضایل و کمالاتی که دارید، باز درویشی هم میداشتید، خوب میبود. میداند که مسلّم ندارد، ثابت خواهمش کرد، از ضرورت مسلّم میدارد».
نویسندهی حبیبالسیر، در پایان زندگی، نابینا شدن این دانشمند را اشاره کرده: «امیر عطاءالله را در اواخر اوقات حیات دیدهی ظاهری از رؤیت اشیا عاطل گشت، و از بلدهی فاخرهی هرات به مشهد مقدسه رفته [...] درگذشت». (7) همین معنی از بدایعالصنایع هم برمیآید. مؤلف گفته : «در وقتی، این کمینه را رمدی عظیم شده بود. از شهر، به جهت حرارت هوا به ده انتقال نمود. و از یاران چشمداشت پرسش بود، و هیچ کس نیامد. بعد از مدت مدید، یکی از یاران یک بیت نوشته فرستاد، و آن این است:
خاطر مشوش است چو چشم تو، *** پیغام ده که هیچ ز صحت امید شد؟
این کمینه در جواب این بیت را فرستاد:
چشم که گشته بود ز درد فراق سرخ، *** بر راهِ انتظار تو آخر سفید شد!
احتمال یقین این است که وی از این درد چشم شفای کامل نیافته است.
در تاریخ درگذشت عطاءالله شش سنه به قلم آمده که بیش از سی سال فاصله دارد: 906، 909، 917، 919، 929 و «بعد از 930». میان این سنهها، 919 ه. / 1513 م. باید درست باشد، چراکه آن را خواندمیر به قلم داده است.
هشت عنوان کتاب را به عطاءالله نسبت دادهاند. اما آنچه معلوم و دسترس است، همان سه کتاب است که در بالا گفته شد.
افزودنی است، از بدایع الصنایع چهارده نسخه در کتابخانههای دنیا نگهداری میشود، از رسالهی قافیه – هفتاد و نه نسخهی قلمی.
و اما حالا سخن از همین بدایع الصنایع میرود.
بابر که در سختگیری شهرت دارد، سخنی کوتاه، ولی دقیق و بلند و شایسته دربارهی این کتاب گفته: «خیلی خوب تألیف کرده». (8) ولی بهای شایستهترین را علیشیر نوایی مناسب دانسته است. وی در تحریر یکم تذکرهی مجالس النفایس مینویسد: «در صنایع کتابی تصنیف کردن دارد که الحال به بیاض نرسیده است». معلوم میگردد که هنگام تألیف مجالس النفایس – سال 896 ه. / 1490-1491 م. کتاب عطاءالله در حال تصنیف بوده، و در زمان ویرایش دوباره: سال 904 ه. / 1498 م. سخن بالا را بدین صورت تکمیل کرده است: «در صنایع کتابی تصنیف کرده است، موسوم به بدایع عطایی، اکنون به بیاض رسیده. (9) با اعتماد کامل میتوان گفت: این حکم: تقلیدیست از حدایث السحر رشید وطواط (10) – حقیقت ندارد.
عنوان کتابی که مورد نظر است، بدایع الصنایع بوده است، طوری که مؤلف خود گفته :
این بحر خیالات بدایع انجام، *** کز درّ صنایع است با زیب و نظام.
سازد به عطای حق، عطایی، چو تمام، *** آن را تو بدایع الصنایع کن نام.
طوری که مؤلف خود اشاره کرده، روی مطالب همین کتاب کار میکرده، ولی گرفتاریهای تدریس و مشکلات زندگی امکان و فرصت نمیداده تا جداً مشغول شود و کار را به پایان برساند. از این شغل، نوایی آگاهی داشته که وادارش میکند دنبال آن برود و انجامش دهد. و عطاءالله آن را در 898 ه. / 1493 م. به پایان میرساند:
این نسخه که مثل او یکی از صد نیست، *** در فنُ بدیع خوبتر زان حد نیست.
تحریر بدیع یافته زان تاریخش: *** تحریر بدیع است که در وی بد نیست.
از جمع تحریر بدیع که 904 است، حاصل «بد»، یعنی 6، بیرون شود، 898 باقی خواهد ماند که سنهی به پایان رسیدن این کتاب است. در ضمن، «بد» لطفی دارد: به دو معنی آمده است.
به دنبال، رباعی دیگری نیز آمده که تاریخ دقیق ختم کتاب را نشان میدهد: دهم جمادی الاخر 898 ه. / 3 آوریل 1493 م. :
این نسخه که در صنایع آمد نادر، *** چون گشت تمام، کردم او را ظاهر.
پرسید ز عامیان یکی تاریخش، *** با وی گفتم : ده جمیدالاخر.
سبب تألیف کتاب هم جذب توجه میکند: نویسنده در آغاز آورده: «در بدایتِ حال و زمان فراغت بال این کمینه را بالطبع میل تمام به نظم مطبوع و کلام مصنوع میبود /.../ به آن فن اشتغال مینمود. اما با مرور اندک فرصتی و زمانی، و عبور اندک وقتی و آوانی، به سبب بلای ارتکاب وافع، بعضی وسوسهها و ابتلای لوازم تدریسِ مدرسهها، اصل آن میل منعدم و بنای آن شغل منهدم شد، چنانچه سالها میگذشت که خاطر گرد آن کار نمیگشت. و بعضی اوراق که در آن باب نوشته و ترتیب داده بود، ذرهوار در زوایای بیت نسیمان ابتر و پریشان و از گرد و غبار بیاعتباری با خاک برابر و یکسان شده بود».
طوری که اشاره رفت، نوایی از روش کار آگاهی داشت، تشویقش کرد، و کار در کمال موفقیت به پایان رسید. مؤلف، به نشان سپاس، در دیباچه قطعهای موشح میگوید که از سرِ مصراعها «امیر علیشیر» برمیآید.
خواندمیر در مکارم الاخلاق حکایتی آورده که عبرتآموز است. روزی عطاءالله را مشکلی به مجلس نوایی میکشاند. نوایی از وی میپرسد:
-- از کجا تشریف میآرید؟ و چه مهم دارید؟
عطاءالله که آن روزگار در مدرسهی «اخلاصیه» درس میگفت، چنین پاسخ میدهد:
- مدت مدید و عهد بعید است که طالب آنم که در نواحی مدرسهی «اخلاصیه» سرایی خریده، ساکن شوم /.../ و اکنون مثل آن جایی یافتهام و به مبلغ سه هزار دینار کِبِکْی میخرم. اما عملداری پیدا شده، چیزی بر این مبلغ میافزاید و بایع میخواهد که آن منزل را بدو بفروشد. امید آنکه ملازمان شما شفقت نموده، رقعهای به آن شخص نویسنده، تا از سر بیع درگذرد، و خریدن سرای را به من گذارد.
و اما نوایی این پیشنهاد را به میان میآرد:
- اگر یکی از فقیران سرایی که به وسعتِ ساخت، و کسرت عمارت، و لطافت هوا /.../ باشد، ایضاً به مدرسه نزدیک بود، پیش شما گذارند، مناسبتر باشد؟ یا آنکه سعی نماید تا همان سرا به دست شما درآید؟
سرانجام، همین سرای که از جای خریداری شونده، به مرتبه بهتر و دلخواهتر بوده است، به عطاءالله هدیه میشود...
ساخت بدایع الصنایع بدین ترتیب است :
دیباچه - دربارهی شرایط تألیف کتاب،
مقدمه - «در اصول علم عروض»،
صنعت اول - «در بیان محسنات لفظیه» که تعدادشان شصت است،
صنعت دوم - «در بیان محسنات معنویه» که شصت و پنج است،
صنعت سوم - «در محسنات لفظیه و معنویه» بیست و دو صنعت مشترک را دربرگرفته است،
خاتمه – در دو بحث است: عیوب شعر و اصطلاحات ادبی،
عیوب دو گروه دارد: لفظی و معنوی،
بیان معانی بعضی الفاظ متداوله میان شعرا، عنوان آخرین بحث کتاب است.
مقدمهی کتاب تفسیر کوتاه بحرها و زحافهای عروض را فرا گرفته است. جمع بحر نوزده تاست: پنج (طویل، مدید، بسیط، وافر، کامل) مخصوص نظم عرب، سه (غریب، قریب، مشاکل) خاصِ شعر عجم، یازده – مشترک.
در آغاز «صنعت اول» مؤلف گفته که راه اختصار را پیش گرفته است. وی «دلیل» هم آورده: زانکه بالاتر از استاد دکان نتوان ساخت. (11)
آنچنان که نمودار است، عطاءالله صنعتهای ادبی را دستهبندی کرده است:
1- لفظی، 2- معنوی، 3- لفظی و معنوی، یعنی مشترک. چنین تصنیفات در آثار سخنشناسان معلوم و مشهور پیشین، مانند: محمد بن عمر رادویانی، رشیدالدین وطواط، شمس قیس رازی و دیگران دیده نمیشود.
بدایع الصنایع چند ویژگی ارزشمند و کمنظیر دارد، چنانچه:
یک- سراپا علمی و تحقیقی و مستند است، در حالی که نوشتههای دیگران، بیشترین حالت دستوری را دارد، یعنی هدف، آشنا کردن خوانندگان با صنایع کلام بدیع، قانونمندیهای آنان و نمونههاشان بوده است، و اما عطاءالله مهمترین اختلافِ نظرِ موجود را معلوم میکند، پیشنهاد خود را، همراه با گواه بسنده، به قلم میدهد.
دو – دیدگاههای نظری عطاءالله ارزشمند هستند. بسیاری از نکتههایی که وی گفته، برای آن روزگار بیگمان تازه بوده، حتی امروز هم کاربرد دارند. به عنوان مثال، یک مورد یادرس میشود: دربارهی قانون تناسب لفظ و معنی.
نویسنده تأکید میکند: «بِدان که اصل در محسنات لفظیه آن است که الفاظ را تابع معنی سازند. بلکه اصل در جملهی محسنات آن است که کلام بر وجهی ادا یابد که در انفهام معنی و لطافت آن، در احکام ترکیب و سلاست آن، اختلالی پدید نیاید. نه آنکه در تحسین و تزیین الفاظ کوشند و چشم از حال اختلال معنی بپوشند، یا آنکه مثلاً معنی خاص گویند و طریق حسن ادا نپویند».
با وجودی که این نظر نیازی به توضیح ندارد، افزودنی است، درجهی کنونی پیشرفت نظریهی ادب و هنرِ جهانی میگوید: آفرنده نخست معنی را میگزیند، سپس دنبال شکل میرود، و همه توان خود را به خرج میدهد، تا میان آن دو، یعنی شکل و معنی، موافقت تام فراهم آید. این، درست همان است که عطاءالله نیشاپوری گفته بود.
سه- این کتاب گواه از آن است که خداوندش از اسرار ذاتی هنر آگاهی کامل داشته. وی شعر را بدرستی شناخته، برداشت درست خود را آشکار کرده، و روی وظیفههای حیاتی و اجتماعی شعر و شاعر، ناترسانه تأکید به عمل آورده است. چنانچه توجه شود بر بحثی پیرامونِ یک تکهی عرفانی که در خاتمهی کتاب، ذیل «امتناع» آمده است:
«امتناع آن است که در مدح، یا دعا، یا غیر آن، چندان مبالغه کنند که به حدی رسد که عقل آن را محال شمرد، چنان که یکی از قدما گفته است، بیت:
به تیر از چشم نابینا سپیده پاک بردارد، *** که نی دیده بیازارد، نه نابینا خبر دارد.
و علامه [قطبالدین شیرازی] گفته که: ممتنع آن است که موجود نشود، اما ممکن باشد تصور آن، چنانکه گویند، مصرع:
تا ابد باش داور دوران!
یعنی از ویژگیهای ممتاز ادبیات، به عنوان نوعی از هنر، در تفاوت اصولی از علم، حضور مبالغه است. با سخنی دیگر، اگر در علم، چنانچه دو تا دو، همیشه و در هر حال، تنها چهار باشد، در هنر، هرگز چنین نیست: یکی میتواند «پنج» برداشت کند، دیگری حتی «سه» را هم نیابد. باید دانست که این ویژگی هرگز عیب هنر نیست، بلکه از قانونهای ذاتی آن به شمار میآید.
و عطاءالله هم در ادامه گفته: «به پیش بنده /.../ این وقتی از قبیل عیوب است که مراد، معنی حقیقی آن باشد. اما اگر آن را کنایت دارند از کمال در امری، مثل خوبی تیر انداختن در مثال اول، و به عمر دراز با دولت بودن در مثال ثانی، عیب نیست».
وی این معنی را بدان جهت مطرح کرده که بعضی کسانِ کمآگاه اعتراضهایی به قلم دادهاند درست، همانطوری که مانندش امروز هم دیده میشود، چنانچه این ماجرا که: سعدی سفر کرده است؟ - نکرده است؟...
چهار - زبان این اثر و طرز نگارش آن چنان شیوا، چنانگیرا، چنان زیبا، و آنچنان گواراست که با یک نگاه خواندن میخواهی بخوانی، یک بار خواندی، تشنهتر میشوی، دربار سوم حفظت میشود. گواه این گفته، پارههایی میتواند باشد که در بالا آمد و در پایان هم خواهد آمد. نشانی از تکلف که ویژهی همین دست کتابهاست، اینجا دیده نمیشود. روشن است، فیض شغل شریف استادی، روی نوشتههای این دانشمند نقشی باسزا گذاشته.
پنج - مؤلف در این کتاب کمال شکسته نفیسی را نشان داده است. در هیچ موردی، نسبت به هیچ فردی یک واژهی دور از آداب، یک سخن ناشایسته را به کار نبرده. اگر بحثی هم پیش آمده، آن را در کمال احترام انجام داده است.
شش- قانون امانتداری در این کتاب، در حد اعلا است. چنانچه، ضمن تفسیر صنعت تجنیس پانزده نوع آن را با بیست و هفت اصطلاحِ مربوط شرح داده و مثالها آورده است، در حالی که مثلاً رشید وطواط در کتاب مشهور حدایق السحر فی دقایق الشعر تنها هفت نوع تجنیس را شرح داده بود. عطاءالله ضمن تحلیل و توصیف همین صنعت جز از اشارتهای عمومی «فصحای عرب گفتهاند» و «شعرای عجم گفتهاند»، باز سی و پنج بار به سرچشمههای مورد استفادهی خود استناد کرده است، بدین ترتیب: «مفتاح» 10 مورد، «ایضاح» 7 مورد، «تبیان البیان»، رشید وطواط و مولانا سعدالدین تفتازانی 1 باری.
هفت – این مؤلف بدون دلیل سخن نگفته است. هر مثالی هم آورده، اگر سرودهی خودش نبوده، صاحب آن را نشان داده است. وی برای مثال از رودکی، ابوشکور، فردوسی، انوری، معزی، فرخی، سنایی، ازرقی، مسعود سعد، نظامی، مختاری، رضا نیشاپوری، جامی، امیرشاهی، نوایی، نمونه آورده، اگر اعتراض داشته دلیلش را هم گفته است.
جهت آشنایی با سبک کار عطاءالله، یک صنعت ادبی را به طور مختصر، میتوان از نظر گذراند. «ترصیع – به قول اکثر فصحای عرب، عبارت است از آنکه چون دو بخش کلام را، خواه نظم و خواه نثر، ملاحظه کنند، هر لفظی از هر بخش مساوی باشد با لفظی که مقابلِ اوست از بخشی دیگر در وزن، و موافق باشد با او در حرف آخرین، یا متقارب باشد. و بعضی از ایشان تقارب را نیز شرط نکردهاند. اما پیش شعرای عجم، موافقتِ الفاظ در حرف آخرین شرط است. و مراد به «حرفِ آخرین» حرف روی است، و آنچه به منزلهی اوست از نثر».
سپس مؤلف برای نمونه بیتی را میآرد که واژههای هر مصراع با واژههای روبهروی خود از مصراع دیگر، هموزن و هم قافیه هستند:
ز رویش منفعل گلها فتاده بوستان درهم، *** به کویش متصل دلها کشاده دوستان خرم.
و مثالی دیگر هم آورده است از نوایی:
چنان وزید ز بُستان نسیم فصل بهار، *** کز آن رسید به یاران شمیم وصل نگار.
مؤلف به نوعی دیگر از ترصیع اشاره میکند: «اگر رعایت کنند که الفاظ در حرکات و سکنات نیز موافق باشند، در غایت لطافت باشد، چنانکه بیت:
به جفای رقیب دادم تن، *** به وفای حبیب شادم من».
عطاءالله در ادامه آورده: «و میباید دانست که از تکرار رابطه مطلقاً در نظم و نثر باکی نه، چنانکه رودکی گفته، بیت:
کس فرستاد بسر اندر عیار مرا *** که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا!
و این را ارباب این فن از قبیل ترصیع دانستهاند، و از اختلافی در وزن که به جهت قافیه باشد هم، باکی نیست».
وی به عنوان دلیل، دو بیت از رشید وطواط آورده، و به دنبال آن گفته: «در حدایقالسحر گفته که: «این قصیده بس دراز است، و از اول تا آخر مرصع است؛ و غالب ظنّ من آن است که پیش از من در عرب و عجم کس قصیدهی تمام مرصع نگفته.
نویسندهی بدایع الصنایع نوشته: «و بعضی اختلاف را در رابطهها جایز دانستهاند، و مثال این صنعت از «قصیدهی مصنوع» خواجه سلمان این بیت است - از بحر هزج مثمن سالم، نظم:
صفای صفوت رویت صفای گلستان دارد، *** هوای جنت کویت حیات جاودان دارد.
عطاءالله گفته که گروهی از دانشمندان عرب ترصیع را صنعتی جداگانه نشمرده، نوعی از صنعت سجع دانستهاند. به نوشتهی وی، آنها «موافقت تمام الفاظ هر دو بخش از کلام در وزن و حرف آخر را شرط نکردهاند، بلکه هرگاه که دو لفظ آخر از هر دو بخش موافق باشند در وزن و حرف آخر، و همچنین اکثرِ باقی الفاظِ هر دو بخش موافق باشند، آن نیز پیش این جماعت از قبیل ترصیع است». بنابر تأکید مؤلف، این جماعت دو گروه بودهاند: 1- گروهی تنها مخصوص نثر دانستهاند؛ 2- گروهی دیگر هم در نظم و هم در نثر روا دیدهاند.
مؤلف به تفسیر معنی اصطلاحی پرداخته و گفته که آن را «از ترصیع عقد گرفتهاند، و آن چنان است که جواهری که در یک جانب عقد است، مثل آن جواهر است که در جانب دیگر است؛ و وجه تسمیه ظاهر است».
پسان، عطاءالله «ترصیع مع التجنیس» عنوان برآورده، و نوشته: «بِدانکه چون با ترصیع صنعتی دیگر منضم شود، موجب کمال او میشود». وی، بیتی جهت نمونه آورده، سپس میگوید: «اگر رعایت کنند که مصراع ثانی به تمام تجنیس مصراع اول باشد، احسن و اکمل باشد، چنانکه، بیت:
نه یاری مدامم میاور به من، *** نیاری مدامم میآور به من!
واژههای کلیدی این بیت: «مدام» و «می» بارِ دو معنی را کشیدهاند: «مدام» - شراب و همیشه، «من» - جانشین (ضمیر) و واحد چینک. یعنی با من یار نیستی، دایم پیش من میا؛ اگر یک من شرابم نیاری، آن را برای من میاور!
مؤلف شرط دیگر هم افزوده: «اگر رعایت کنند که در صورت خطی نیز موافق باشند، در غایت کمال باشد».
در تفسیر صنعتهای بدیعی و انواع آنها، عطاءالله به تفصیبل سخن رانده، حسن و قبح، و راهِ استفاده را نشان داده است. چنانچه، پس از بیان انواع صنعت سجع، سه بار «فایده» عنوان آورده، سجعهای سره را از ناسره جدا کرده است. وی، اندیشههای ارزشمند را در همین گونه فایدهها آورده است. چنانچه، «شرایط حسن سجع چهار است: اول - آنکه مفردات الفاظش پسندیده بود؛ دوم - آنکه ترکیبش ظاهرالمعنی و محکم و خوش آینده باشد؛ سوم - آنکه لفظ تابع معنی باشد، نه عکس؛ چهارم - آنکه معانی فقرهها مکرر نباشد». باز: «حد او [سجع] از دو لفظ است، و هر فقرهای تا ده لفظ»؛ «الفاظ هرچند کمتر، حسن سجع بیشتر»؛ «اعلا مراتب سجع، از حیسیتِ تساوی و تفاوت فقرهها آن است که فقرهها برابر باشند»؛ «بنای سجع بر سکون ایجاز است»؛ «سجع در کلام مانند خال است بر روی محبوبع پس، اگر بسیار باشد، حسن و لطافت را ببرد».
خاتمهی بدایع الصنایع دو بحث دارد. بحث نخست، در نوبت خود، به دو بخش جدا میشود: «یکی - عیوبِ راجعه به لفظ، و دیگری - راجعه به معنی».
در بحث اول ده عیوب لفظی: تنافر، غرایب، مخالف قیاس، ضعف تألیف، تعقید لفظی، تکرار، اخلال، تثلیم، تذنیب و تغییر مورد بررسی قرار گرفته. نخست، عیبی تفسیر، سپس با مثالی نشان داده میشود. چنانچه: تثلیم آن است که در نظم لفظی آرند که محتاج باشند به آنکه چیزی از آن کم کنند تا وزن درست باشد. و کم کردن آن چیز میان شعرا شایع نباشد». جهت نمودار دو بیت آورده شده: از منصور منطقی و حکیم سنایی. شعر یکم این است:
باز گِرم دل ز تو، چنانکه ندادم، *** صبر کنم و صبر و هرچه بادا، بادم!
وزن شعر لازم دارد که «یا» در «باز گیرم» سبک خوانده شود، در حالی که روا نیست.
بخش دوم از «بحث اول»، یعنی عیوب راجعه به معنی، «نیز آنچه مشهور است، ده است»: نسبت شیأ، تناقص، امتناع، مخالف عرف، قلب المعنی، تکلف القافیه، نسخ، مسخ، سلخ و نقل. شرح «امتناع» که از همین بخش است، در بالا گذشت.
بحث دوم از خاتمهی کتاب را نوعی فرهنگ اصطلاحات ادبیاتشناسی میتوان دانست. عنوان آن چنین است: «در بیان معانی بعضی الفاظ متداوله میان شعرا که محتاج به بیان است». در این بخش پانزده اصطلاح به طور کوتاه ولی روشن ایضاح شده، بدین ترتیب: تشبیب، نسیب، غزل، مصرع، مزدوج، مقفّی، مجنح، تجمیع، بیت القصیده، مطبوع، متکلف، خصی، جزالت، سلاست، ارتحال و سهل ممتنع.
جهت نمودار، نگاهی به «مطبوع» افکنده خواهد شد: «مطبوع شعری را گویند که بنای آن بر وزن مقبولِ طباعِ سلیمه و قافیهی درست نهاده باشند. و الفاظ آن خوشآیند و مشهور الاستعمال باشد، و ترکیبِ آن درهم بسته و لطیف باشد، و معانیِ آن مقبول باشد و زبانزدهی مردم نشده باشد. بر وجهی کمال باشد. و در فهم کلام و حسن ادا، به واسطهی آن قصوری پدید نشده باشد. و از حرف و الفاظ زایده و تغییر الفاظ که قدما، به جهتِ شعر زاید داشتهاند، معرا باشد، مانند این بیت حضرت خداوندکاری (12)، بیت:
آتشین لعلی که تاج خسروان را زیور است، *** اخگری بهر خیال خام پختن در سر است.
و اکثر ابیات این قصیده همچنین واقع شده».
درست است، کوشش عطاءالله در گردآوری و شرح اصطلاحات ادبی، تشبث نخستین نبوده است. پیش از وی، دست به چنین کار رشید وطواط و شمس قیس زدهاند. و اما کار عطاءالله ویژگیهایی دارد، چنانچه:
1. فهرست اصطلاحات را تغییر داده است، اصطلاحاتی معلوم و مشهور مانند رباعی، لغز، معمی را بیرون کرده است؛
2. تفسیر مؤلفان پیشین را روشنتر و کاملتر نموده است؛
3. اصطلاحات مهم دیگری که در متن کتاب حضور نداشتهاند، مانندِ جزالت، سلاست، ارتحال، سهل ممتنع افزوده است.
4. تفسیر موجوده به غایت کوتاه بودند، کار عطاءالله به اندازهی کافی کامل است.
5. سخن عطاءالله در غایت متانت و ایجاز است، هیچ لفظی زاید به نظر نمیرسد. به عنوان مثال، تکهای را میتوان از نظر گذراند:
«سلاست - آن است که الفاظ شعر نازک باشد و ترکیب آن روان و خوش آینده، چنانکه در غزلهای حضرت استادی خجسته فرجامی و امیرشاهی واقع شده. و طریق غزل و مثنوی و قطعهی قصیر و رباعی این است؛ و آن شعر را که الفاظ و ترکیب آن نازک و روان و خوش آینده باشد، سلیس میگویند. و گفتهاند که: آفتِ سلاست، رکاکت است. و «سلاست» در لغت نرم شدن است. و وجه تسمیه ظاهر است».
هر خوانندهی زیرک میبیند که مؤلف در تکهی بالا ویژگیهای غنایی (lirik) نوعهای شعری غزل، رباعی، مثنوی کوتاه و قطعهی کوتاه را راست و درست به قلم داده است. وی، میتوان گفت، از زمان خود خیلی و خیلی پیشرفته است: به ویژگیهای حماسی و غنایی انواع ادبی پژوهشگران اکنون توجه میکنند.
عطاءالله امانتداری را که از قانونهای کار علمی به شمار میآید – همانکه گاهی امروزه رعایت نمیشود - با حساسیتی جدی مراعات داشته است. وی نام گویندهی هر فکر مهم را حتماً نشان میدهد، مانندِ: «رشی وطواط گفته»، «مولانا قطبالدین علامه از صاحب «مفتاح» نقل کرده»، و...
این کتاب گنجینهی شعر پیشینیان هم هست: نمونههایی از آثار رودکی، ابوشکور، فردوسی، انوری، معزی، فرخی، سنایی، ازرقی، مسعود سعد، نظامی، مختاری، رضا نیشاپوری، جامی، امیرشاهی، نوایی، و... به نشان تصدیق و یا ردٌ فکر نظری آورده شدهاند.
ارزشیابی کامل و دقیق را دربارهی بدایع الصنایع هنوز علیشیر نوایی انجام داده بود: «معلوم نیست که در این فن (تفسیر صنعتهای بدیعی - ر.م.) هرگز کسی به این اندازه جامع و مفید کتابی تألیف کرده تواند». نکته اینجاست که در پنج قرن پسین هم کتابی به اندازهی بدایع الصنایع جامع و مفید به میدان نیامد.
اشارهای در بالا رفت که نسخهای ویراستهی مؤلف در سمرقند نگهداری میشود: در موزهی دولتی تاریخ فرهنگ و هنر، به شمارهی 3351-KII. به این چند حالت توجه شود:
1. اشارههایی، مانند: مرحومی، مخدومی، استادی، حتی سیدی دیده نمیشود.
2. اختصار و افزودههایی دارد.
3. تصحیحات روی شعرهایی انجام یافته که متعلق به عطاءالله هستند.
4. در پایان افزودهها اشارهی «صح» دیده میشود...
سخن پایانی این گفتار همین است که متن تاجیکی سریلی بدایع الصنایع سال 1353 ه. / 1974 م. در شهر دوشنبه، پایتخت جمهوری تاجیکستان، به تعداد 15 هزار نسخه، چاپ و نشر شد. و اما به رسمالخط اصلی - فارسی - در اختیار بنیاد گرامی دکتر محمود افشار گذاشته شده که امید است، روی چاپ را بیند و ظلمِرفته در حق آن بزرگمرد هم برداشته شود. خدا خواهد.
پینوشتها:
1. علی بن نجمالدین مشهور به زایری. نظمالقواعد. نسخهی خطی 817-A، برگ 164،
نک: Persidskiye i tadzhikskiye rukāpisi Institute narādāv Azii. Ch. 1. M. 1964. # 4472
2. Alisher Navāī. Majāltis-un-nafāis. Tāshkand, s. 94.
3. خواندمیر، مکارم الاخلاق، نسخهی خطی شمارهی 5278 محفوظ در انستیتوی بیرونی تاشکند، برگ 15 ب.
4. وابسته.
5. خواندمیر، خلاصة الاخبار فی بیان احوالالاخیار؛ نسخهی خطی شمارهی 2209 محفوظ در انستیتوی بیرونی تاشکند، برگ 487 الف.
6. مجالس النفایس، 1961، ص 142.
7. حبیب السیر، ص 325؛ روضة الصفا، ج 7، ص 94.
8. Zahiraddīn Bābur. Bāburnāma. Tāshkand. 1960. s. 241.
9. مجالس النفایس، همانجا.
10. رشید و طواط. دیوان، با مقدمهی سعید نفیسی. تهران، 1339، ص 39.
11. مثلی که الهام از خواجه کمال است که گفته بود: گفتم: این غمزهی شوخ از چه ز ابروست فرو؟ / گفت: بالاتر از استاد دکان نتوان ساخت. (دیوان شیخ کمال خجندی. تهران، 1375، ص 38).
12. یعنی : علیشیر نوایی.
مسلمانیان قبادیانی، رحیم؛ (1383)، پارسی دری، تهران: امیرکبیر، اول.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}